حالا معنی خواب‌های قبل از آن سفر (+) را می‌فهمم. اینکه هتل زیر آب می‌رفت. اینکه جا می‌ماندم چون می‌خواستم جانمازم را توی کوله‌پشتی‌ام جا بدهم. اینکه می‌مُردم و او خاک را پس می‌زد و برق انگشترِ جدیدم را می‌دید. صبح با بغض بیدار شدم. اندوهم دیرتر از من به خواب می‌رود و زودتر از من برمی‌خیزد. تو از ترس‌هایم باخبری. می‌دانی که از مرگ می‌ترسم، چنان‌که از زندگی می‌ترسم، امّا با اندیشهٔ مرگ بیگانه نیستم. آن روزْ دعوی دوستیت را خواهم کرد، به خاطر دردهایی که تنها برای خودت بازگو کرده‌ام.