کنعان

|زیستن در اندوه و اشتیاق|

۳ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه ی اشکال

گوشه ی هال در گلدان کریستال جهیزیه ام ۲۵تا شاخه گل مریمِ پُر داریم که از سه شنبه شب تا حالا سرحال و خوش عطر مانده اند. مادربزرگم به قول خودش برای اینکه چیز تکراری نخریده باشد، این بار سوغات مشهد برایم نبات مایع آورده با طعم زعفران و بهارنارنج. صبح خاله برایم خاک گلدان کوچک بنفشه افریقایی نحیفم را عوض کرده و بنفشه های قبراق خودش را با لذت تماشا کرده ام که گل های مخملی صورتی و بنفش داده اند. کتاب استانبول* را هنوز به نیمه نرسانده ام. مثل غذایی خوش طعم دوست دارم مزه اش را زیر زبانم نگه دارم. بعضی صفحه هایش را چند بار می خوانم و در کنار توصیف های عالی و تعابیر نازک و ظریفش، از درک اینکه نویسنده موفقی می تواند این همه خاطره باز و نوستالژی پرست باشد کِیفِ عالَم را می کنم. همین حالا پلک هایم سنگینِ سنگین اند از خواب جویده جویده و نیمه تمامِ دیشب اما خنکا و عطر مدهوش کننده ی هوا مجبورم می کند خودم را بیدار نگه دارم. حال خوش یک بعدازظهر ابری معمولی، ساده به نظر می رسد اما دیر دست می دهد و عمرش به قدری کوتاه است که اگر ننویسی اش در تاریخ ابدی اندوه گم می شود. 


* عنوان از شعر مسافر سهراب سپهری.
* کتاب استانبول، نوشته اورهان پاموک.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
یاس ..

عمر دیوانه دیری نپاید.


نصفه شبی با دلتنگی و احساس خفگی از خانه بیرون میزنم، سوار ماشین بی هدف توی خیابان ها می چرخم. چی غمگین تر از اینکه با آن حال، ته اتوبان بین ماشین های یک کارناوال شادی عروسی با فلاشرهای روشن و آهنگ های بلند و جیغ و آوازشان گیر بیافتم؟
برگشتنی اما دم خانه ی خودمان سر تا ته خیابان، حجله ی یک جوان را زده بودند. خیابان تاریکِ ساکت، تنها روشنی اش چراغ مسجد بود و چراغانی رنگی حجله ها.
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
یاس ..

بسم الله.

شبیه تمام پشت سر گذاشتن ها و از نو ادامه دادن ها، این دفتر تازه هم تحفه ی روزهای آخر شهریور است که بادهای بی قرار، زخم های فروخفته را از نو بیدار می کنند و هوا با خودش بوی اندوه و اشتیاقِ چیزها و کسانِ گمشده را دارد.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
یاس ..