کنعان

|زیستن در اندوه و اشتیاق|

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

جشن

یک سرزمین را پس گرفته‌ام و یک سرزمین را از دست داده‌ام. اولی بهار پرجوانه‌ی دانه‌های امیدم شده و دومی گورستان آرزوهای عقیم و تنهایم.

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
یاس ..

مرادبخش دل بی‌قرار من باشی

بالاخره یکی را پیدا کرده‌ام بیاید این خانه‌ی از خانه‌تکانی به بعد تمیز نشده را تمیز کند. سیه‌چرده و از شما چه پنهان در نگاه اول کمی ترسناک است، به خاطر چروک‌های زیاد صورتش و دندان‌های خیلی نامرتب. اما خوش‌روست و تر و فرز و اگر از پس پرحرفیش بر بیایم قابل قبول. وسط ظرف شستن می‌پرسد شما بچه نداری؟ می‌خندم که نه. می‌گوید "خدا مرادت بده". بچه مرادم نیست هنوز اما دعایش را چقدر دوست دارم.
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
یاس ..

شاید وقتی دیگر

ما هر سه روز دویدیم اما استانبول جای دویدن نبود. باید می‌نشستیم تا بوی شور و شرجی دریا و آن نمِ خوشایند روی گونه‌ها به‌سادگی از خاطرمان نرود. یک روز برگردیم برای آن صندلی‌های چوبی لب ساحلِ کاباتاش و استکان‌های کمرباریک چای خوشرنگی که نوبت‌شان به ما نرسید ساعت آخر.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
یاس ..