کنعان

|زیستن در اندوه و اشتیاق|

۴ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

«که آبشارم و افتادنم تماشایی است»

زمین دارد زیر پاهایم می‌لرزد، پشت سرم پل‌ها و سدها و دیوارها فرو ریخته‌اند، راه را اشتباه آمده‌ام امّا فرصت ندارم برگردم و نگاه کنم. حالا فقط باید به روبه‌رو چشم بدوزم و بدوم. با همین جان زخمی و خسته. با دردی که امانم را بریده و نفس‌هایی که به‌سختی بر می‌آیند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
یاس ..

«کوته شدهٔ رشتهٔ امید درازم»

پارسال درست همین وقتها بود که احساس کردم تمام لباس‌هایم بو می‌دهند و چهار روز پشت سر هم با ناباوری بی‌بی‌چک مثبت را انداختم سطل آشغال. به این مناسبت دلم می‌خواهد یک حرف عمیق یا شاعرانه بزنم که ذرّه‌ای از افکار پیچیده و احساسات درهم‌آمیخته‌ام را برساند امّا خسته‌ام و نمی‌توانم. در این دنیای وحشتناک، چه خوب شد که دارمت کوچولو. چقدر همه‌چیز بد و کثیف و زشت است و چقدر تو خوب و پاک و قشنگی. همین.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
یاس ..

گلّه خرس‌ها در عصر یخ‌بندان

+

 

بابا با همان لحن انتقادی و موعظه‌گر معمولش می‌گوید «مواظب باش افسرده نشی!»

چه بامزه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
یاس ..

اِلی مَن تکلنی؟

حالا که آیینهٔ دلم هزار تکّه است، در این کنج تاریک، بر شکستهٔ من بتاب.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
یاس ..