سفر شمال منتفی شد. فقط من به بهانه‌اش بعد از این همه سال با میم حرف زدم و شب خواب دریا دیدم. هوا مرطوب و شور بود. با احتیاط قدم به یک قایق چوبی گذاشتم که زیر پاهام موج می‌خورد. خواب خوش‌حالی بود، نمی‌دانم چرا.