فرصتی پیش آمد و قرار شد من هم برای ویزا اقدام کنم. حالا هنوز هیچ خبری نشده داریم با "ف" نقشه می‌کشیم که یکی دو روز برویم جنوب فرانسه، یک شهری که تا به‌حال ندیده باشیم. چون دیگر پاریس «تکراری شده» و نوتردام جادویی زیبا هم که سوخته و آدم از دیدنش دل‌تنگ می‌شود. من توی خیالاتم دشت‌های سرسبز را می‌بینم و درخت‌ها و آفتاب‌گردان‌ها و شب‌های پرستاره‌ای را که ون‌گوگ نقاشی می‌کرده. آن‌قدر تجربهٔ سفر دارم که بدانم هیچ مقصدی به‌اندازهٔ ر‌ؤیاهام رؤیایی نیست. اما مدت‌‌ها است که با شوق خیال‌پردازی نکرده‌ام و ذهنم مثل شکم گرسنه، از دیدن سفرهٔ رنگین به سر و صدا افتاده. تا آن‌وقت اما شب‌ها را دارم که خنک و خوش‌بو شده‌اند و شهریور تهران را که فرصت طلایی پیاده‌روی‌های بی‌هدف است.