پارسال درست همین وقتها بود که احساس کردم تمام لباسهایم بو میدهند و چهار روز پشت سر هم با ناباوری بیبیچک مثبت را انداختم سطل آشغال. به این مناسبت دلم میخواهد یک حرف عمیق یا شاعرانه بزنم که ذرّهای از افکار پیچیده و احساسات درهمآمیختهام را برساند امّا خستهام و نمیتوانم. در این دنیای وحشتناک، چه خوب شد که دارمت کوچولو. چقدر همهچیز بد و کثیف و زشت است و چقدر تو خوب و پاک و قشنگی. همین.