شبیه تمام پشت سر گذاشتن ها و از نو ادامه دادن ها، این دفتر تازه هم تحفه ی روزهای آخر شهریور است که بادهای بی قرار، زخم های فروخفته را از نو بیدار می کنند و هوا با خودش بوی اندوه و اشتیاقِ چیزها و کسانِ گمشده را دارد.
وااااای. شادی پاشیدی به دلم با این شروعت، یاس جان من :**
۲۹ شهریور ۹۴، ۱۵:۴۱
پاسخ:
چرا آخه انقد خوبی تو؟:)**
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
و ابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ ... «و از آنها روی برتافت و گفت: ای دریغ بر یوسف! و هر دو چشمش از ( غایت ) اندوه سفید شد و همواره غصه گلوگیرش بود.» سوره یوسف، آیه هشتاد و چهار.
ان شالله این اخر شهریوری ...
سر آغاز روزهای زیبایی از دفتر زندگی تون در وبلاگ تون باشه