مامان نشسته توی هواپیما که بیاید ایران. بعد از یک سال و چهار ماه. شب که برسد نمیتوانیم برویم دنبالش چون از ساعت ۹ تا ۴ صبح منع عبور و مرور است. روی واتسپ پرسیده زنگ چندم را باید بزند. یادش نیست. غمم میگیرد.
مامان نشسته توی هواپیما که بیاید ایران. بعد از یک سال و چهار ماه. شب که برسد نمیتوانیم برویم دنبالش چون از ساعت ۹ تا ۴ صبح منع عبور و مرور است. روی واتسپ پرسیده زنگ چندم را باید بزند. یادش نیست. غمم میگیرد.
از هفت سال پیش این شگرد را یاد گرفتم: یک روی بالش که از اشک خیس شد برش میگردانم، صورتم را میگذارم روی خشکی خنکش و به خواب میروم.