(+)
آخرین بار که دیدمت، انگار نه که از پشت صفحهٔ سرد موبایل، با نگاهت، با زنجیروار و صمیمانه تکرار کردنِ مهربانترین واژهها در آغوش کشیدیام. داشتی غصّهٔ من را میخوردی وقتی چهرهٔ خودت از پیشروی بیرحمانهٔ بیماری تکیده شده بود. از پشت این همه فاصله دست پرقدرتت را روی شانهام احساس میکنم. قدرتی که خرج مهر ورزیدن میکردی. تو تا همیشه یک آغوش گرمی، ایستادهای پایین پلّهها و با لبخند روشنت دستها را گشودهای بازِ باز. و حالا جای من، جای ما، مرگ را با مهر پذیرفتهای. خوش به حال خاک. شب بخیر موریس.