کنج تاریک روضه‌های تو جای خودم را پیدا می‌کنم. می‌دانم همان جایی نشسته‌ام که باید. این وقت‌ها است که التهاب‌ها فرو می‌نشینند و عاقبت اشتیاق ماندن دارم. دل‌ها هم مثل تن‌ها بیمار می‌شوند. من شفای دلم را کنار ضریح تو خواستم و گرفتم. با دل سبک و آرام وارد محرّم شده‌ام. بدون خشم و پریشانی و پشیمانی، بدون اضطراب و سرگردانی و غم. دلم می‌خواست محرّمی بیاید که جز بر عزای تو اشکی نریزم و اندوهی به جان نخرم. آمد و با زیستنش آرزو کردم بزرگ‌تر باشم. بزرگ‌تر از مصیبت‌هایی که مصیبت تو نباشند، بزرگ‌تر از آرزوهایی که مرا به تو نمیرسانند. عمرم آباد بماند به این اندوه و شادی که از تو سرچشمه می‌گیرد. هرچه نبود، بماند این دلی که از غبار و زنگارش غرق خجالت می‌شود، که بزرگ‌ترین حسرتش دوری بسیار است. روضهٔ امسال باید از من خالی خالی باشد. نذر امام سجّاد (ع) کرده‌ام، رو‌ضهٔ امسال باید من را برای همیشه عوض کند.